سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش را احراز نکند، مگر کسی که درس خود را ادامه دهد . [امام علی علیه السلام]

غریبی آشنا

گاهی تو رُ مثل یه کتاب میبینم ، یه کتاب کوچولو ، یه کتاب با حدود بیست صفحه ؛

شایدم مثل دفتر خاطرات یه دختر آشفته...

صفحاتی که بارها و بارها خونده شدن ، ادامه ای در کار نیست ، فقط تکرار ، تکرار و تکرار...

ولی از تو توقعی بیشتری از چند صفحه کتاب وجود داره ، بیشتر از کتابی که هیچ حرف تازه ای نداره .

تو کتاب نیستی

تو انسانی!

تو میتونی فکر کنی ، میتونی کلاهتُ قاضی کنی قبل از اینکه باد ببرتش!

میتونی خلاقیت داشته باشی ، میتونی نو بشی ، میتونی همون دیروزی نباشی ، میتونی هی تکرار نشی ، میتونی یه فصل نو باشی در کتاب زندگیت .

تو میتونی

ولی چرا؟

چرا؟

چرا از اون کتاب کهنه نمیگذری؟

کتابی که نوشته هاشُ خیلی ها خوندن ،

چرا بوی تازگی نمیگری؟

چرا هنوزم همونی هستی که بودی؟

 

پ ن :

جایی خونده بودم(کتاب دنیای صوفی) :

ما مثل یه شپشیم روی یه تار موی یه خرگوش ؛

خرگوشی که شعبده بازی اونُ از یه کلاه بیرون آوورده ؛

سعی میکنیم از اون تار مو بالا بریم تا بفهمیم کجائیم...

میرسیم به نوک اون تار مو ، چی میبینیم؟؟؟

سعی میکنیم ببینیم!

خیلی بفهمیم ، میفهمیم که مهمون یه تار مو از هزاران تار موی اون خرگوشیم!!!

خرگوشی که نمی دونیم از کجا اومده به کجا میره ، کدوم شعبده باز از کدوم کلاه بیرونش کشیده و هزاران نمیدونیم دیگه که به دنبالشیم...

سعی کن از اون تار مو بالا بری ، نه اینکه مدام دورش بزنی!!!




مسعود باوان پوری ::: سه شنبه 85/10/26::: ساعت 1:40 عصر

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 1


بازدید دیروز: 2


کل بازدید :7255
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مسعود باوان پوری
اهل کرمانشاه شهرستان هسلام آباد غرب هستم و اکنون در دانشگاه زابل مشغول تحصیلم ولی ترم بعد در دانشگاه رازی خواهم بود
 
>>آرشیو شده ها<<
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<